اب نداریم....

بعد از این همه تفریح وقتی رسیدم چند روز بعدش خبر دادن عمو جان و پسرعموی عزیز فوت کردن.

شلید تا چند ماه دیگه اپ نکنم..

باای بای

داستان مرگ عشقی که ...

چقد سخته عشقت بمیره

دست در دست هم در کنار دریای ارام عاشقانه نشستن....

بوسه بر لبهایش گذاشت هنوز هم جایش باقیست....

لبخند زیبایش هنوز در ذهنش باقیست.......

اغوشش هنوز او را میخواهد ولی دیر شده.......

توی ساحل کنار هم باهم چقد عشقشون از دور زیباست....

دوماه بود که واسه هم شدن..

دو ماه بود که طمع عشق شیرین رو میچشیدند..

وای ی ی ی ی

نفرین به این دریا به این ساحل که عشقش رو گرفت ...

دنیا تاریک شد وقتی که اون رفت.همه چیز تموم خوشی ادمو ازش میگیره اونا تازه داشتن  عشقو تجربه میکردن.

دیروز بخاطر احترام به سر مزارش رفت و تنها حرفی که بر لبانش بود 

من را هم ببر منم میخوام برم

عکس عشقش توی اغوشش بود التماس میکرد که برگرده

ولی دیر بود اون رفته بود دیگه صداشو نمیشنید...

بخاطر عشقش داشت فریاد میزد.

پدرشم وقتی به چشم خودش مرگ پسر کوچولوشو دید از غمه مرگش اونم رفت پیشش.

خدایا چرا بعضی وقتا اینقد بی رحم میشی..

یکی رو میگیری

دوتا رو میگیری

سه تارو میگیری

مگه ما چقد تحمل داریم که بتونیم فراموش کنیم...

غمه و دوری و مرگ عشق سخته تلخ تر از مرگهههههه

دوری و مرگ فرزند یه فاجعه بزرگه واسه پدر و مادرش کمراشون زیر این مصیبت بزرگ خم میشه..

خدایا طلب امرزش را برای محسن و پدر گرامیش می خواهم..

عمو جان و پسر عموی عزیزم و احسان جان جایگاه هر سه شما بهشت ابدی است مراقب همدیگر باشید..

همه از غم یک دیگر و مرگ یک دیگر به بهشت ابدیت راه یافتن...

راهله عزیزم مرگ همسر مهربانت باعث شد تا همه ی ما دوری از عشق را بفهمییم تسلیت عرض میکنم

غم هایت بسیار زیاد است وقتی دیدمت این را فهمیدم..

برگشتم

سلام خوبین بخشید این چند ماه اپ نکردم رفته بودم ایرانگردی...